- کتاب ساختن
- تالیف کردن تصنیف کردن: (واجب دیدم این کتاب بنا شریف او ساختن) (راحه الصدور)
معنی کتاب ساختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از رواج و رونق انداختن (کالا بازار)، یا کساد ساختن نرخ. کم کردن نرخ: (بیا بیا که بیاد تو مردم چشمم کساد ساخته نرخ متاع مرجانرا)، (واله هروی)
کم کردن درازی چیزی: زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی، مختصر کردن، قطع کردن
пускать пузыри
blubbern
пускати бульбашки
puszczać bańki
fazer bolhas
fare bolle
burbujear
faire des bulles
bubbelen
membuat gelembung
बुलबुला बनाना
ליצור בועות
거품을 만들다
baloncuk yapmak
kuunda vichocheo
বুদ্বুদ তৈরি করা
ببلے بنانا
مقدمات کار را فراهم کردن آماده شدن: (حال وی بگفت و آنگاه باز نمود که اختیار ما بر تو میافتد. باز گرد و کار بساز (بیهقی)، حاجت کسی را بر آوردن کار او را انجام دادن: در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودا زده را کار بساز) (حافظ)، کشتن بقتل رسانیدن